پایان تلخ رابطه پنهانی زن جوان با همکار متأهل | آغاز سقوط در سفر‌های مازندران

زن ۵۰ ساله‌ای که توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده بود، با بیان اینکه یک ارتباط شوم عاشقانه سرنوشتم را تغییر داد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری بانوان مشهد گفت: هنوز تحصیلاتم در دانشگاه به پایان نرسیده بود که پدرم به دلیل بیماری از دنیا رفت و من و خواهر کوچک‌ترم به زندگی در کنار مادر ادامه دادیم و با حقوق بازنشستگی پدرم مخارجمان را تامین می‌کردیم.
پایان تلخ رابطه پنهانی زن جوان با همکار متأهل | آغاز سقوط در سفر‌های مازندران
کد خبر : ۸۲۸۰۲

زنی که توسط پلیس دستگیر شده بود، ریشه رقم خوردن سرنوشت شومش را در ارتباط غیراخلاقی با یکی از همکاران مردش که دارای همسر و فرزند بود، دانست.

زن ۵۰ ساله‌ای که توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده بود، با بیان اینکه یک ارتباط شوم عاشقانه سرنوشتم را تغییر داد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری بانوان مشهد گفت: هنوز تحصیلاتم در دانشگاه به پایان نرسیده بود که پدرم به دلیل بیماری از دنیا رفت و من و خواهر کوچک‌ترم به زندگی در کنار مادر ادامه دادیم و با حقوق بازنشستگی پدرم مخارجمان را تامین می‌کردیم.

در این شرایط من هم در یکی از ادارات بیمه به صورت قراردادی مشغول کار شدم تا کمک‌خرج خانواده‌ام باشم و آینده‌ام را هم تضمین کنم. ولی مدتی بعد با یک ارتباط نامتعارف در دوران جوانی مسیر زندگیم تغییر کرد و سرنوشتم عوض شد.

آن زمان با یکی از همکارانم در اداره وارد رابطه غیراخلاقی شدم و به او دل باختم. حتی وقتی فهمیدم «کرامت» متاهل است، باز هم نتوانستم به این رابطه نامتعارف پایان دهم تا جایی که بالاخره یک روز کرامت به من پیشنهاد ازدواج داد. من هم که در آن سن و سال جوانی کور و کر بودم، به نصیحت هیچ‌کس گوش ندادم و با کرامت ازدواج کردم چراکه احساس می‌کردم بدون او نمی‌توانم زندگی کنم.

من و او زندگی مشترکمان را در حالی آغاز کردیم که از همان روزهای اول مشاجره‌ها و درگیری‌ها شروع شد. کرامت نمی‌توانست از همسر و فرزندانش جدا شود و از سوی دیگر هم تعهداتی نسبت به من داشت. این بود که بعد از ۳ سال زندگی مشترک توأم با نگرانی و قهر و آشتی بالاخره مرا طلاق داد تا همسرش از او جدا نشود.

این ماجرا در شرایطی رقم خورد که من هم یک دختر داشتم و نمی‌توانستم او را از خودم جدا کنم. در همین حال سرپرستی دخترم را پذیرفتم و با کوله‌باری از غم و اشتباه دوران جوانی به خانه مادرم بازگشتم. چند سال با مادر و خواهر مجردم روزگار گذراندم تا اینکه مادرم نیز از دنیا رفت و من و خواهرم در حالی تنها ماندیم که «کبری» هم به خاطر همین شرایط نابسامان به خلافکاری روی آورده بود و زندگی سالمی نداشت. من هم که با پایان قراردادم در اداره بیمه بیکار شده بودم، فقط با حقوق بازنشستگی پدرم زندگی می‌کردیم.

با آنکه حال و روز مناسبی نداشتم، در یک سالن آرایشگری به صورت پاره‌وقت شروع به کار کردم تا بخشی از هزینه‌های خودم و دخترم را تامین کنم. حالا دیگر با مصرف قرص‌های اعصاب و روان به خواب می‌رفتم و روزهای سختی را می‌گذراندم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستانم که در مازندران زندگی می‌کرد، به خانه‌اش رفتم تا مدتی را در آرامش سپری کنم.

مدتی نزد «نسترن» ماندم و در کنار او به مصرف مواد مخدر صنعتی (شیشه) روی آوردم تا به قول معروف اندکی از آلام و رنج‌های درونیم را کاهش دهم و به آرامش برسم. بعد از این ماجرا بود که به مواد مخدر آلوده شدم و مدام به مازندران سفر می‌کردم تا شیشه مصرف کنم. اما یک روز یکی از دوستانم به من گفت در مشهد هم می‌توانی شیشه بخری، چرا به مازندران می‌روی. با کمک او مقداری شیشه خریدم و با فروشندگان مواد مخدر صنعتی ارتباط برقرار کردم.

در همین روزها از طریق فضای مجازی با مردی آشنا شدم که از همسرش جدا شده و بازنشسته فرهنگی است. «شهرام» از اعتیاد من به مواد مخدر صنعتی خبر دارد و ادعا می‌کند اگر با او ازدواج کنم، به من برای ترک اعتیاد کمک می‌کند. من هم به خاطر دخترم و تشکیل خانواده جدید حاضر شدم مصرفم را کاهش بدهم، ولی امروز زمانی که مقداری شیشه خریده بودم، مورد ظن پلیس قرار گرفتم و دستگیر شدم.

حالا هم اگر مرا آزاد کنید، قول نمی‌دهم بلافاصله ترک کنم اما مصرفم را به اندازه‌ای کاهش می‌دهم که خیلی زود بتوانم اعتیادم را ترک کنم چراکه خودم نیز خسته شده‌ام.

با دستور سرهنگ سمیه گلزاری (رئیس کلانتری بانوان مشهد) اقدامات روان‎شناختی و مشاوره‌ای با معرفی این زن به مراکز ترک اعتیاد برای رهایی وی از این شرایط اسفبار آغاز شد.

منبع: همشهری آنلاین

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان را با نصب اپیلکیشن خبرخوان گردون به سهولت دنبال کنید.
مجله زندگی
ارسال نظر